دفاع از استالینگراد (( قسمت سوم ))

پرونده " دفاع از استالینگراد " قسمت سوم

http://8pic.ir/images/dsoyf2oism4lyvjacllg.jpg

پیش از خواندن متن قسمت دوم این پرونده متن زیر را بخوانید...

در قسمت دوم این پرونده شاهد دفاع ستودنی و با شرافت روس ها و ارتش سرخ بودیم و پیشرفت تدریجی آن ها در جبه استالینگراد . ارتش سرخ حالا ارتش پیشتاز است و ارتش نازی را هدف خود قرار داده و برای نابودی و عقب نشاندن نازی ها تلاش می کند که خواندن و دانستن این حقایق خالی از لطف نیست . در ادامه این بحث باید گفت که جنگ جهانی دوم و به ویژه حمله به استالینگراد و دفاع روس ها باعث به وجود آمدن تغییرات زیادی در ماشین های جنگی ارتش سرخ و ارتش نازی شد که به بررسی مهم ترین آن ها خواهیم پرداخت.  دفاع با چنگ و دندان


http://www.hamshahrimags.com/Images/News/Larg_Pic/30-3-1389/IMAGE634127265253207500.jpg
واسیلی چوویکوف فرمانده سپاه 62 روسیه

12 نوامبر 1942 دیگر چیزی تا سقوط کامل استالینگراد باقی نمانده بود. سپاه ششم پائولوس، روس‌ها را تا مرز رودخانه‌های ولگا و دان عقب رانده بود. سقوط شهر راه را برای فتح مسکو به دست قوای هیتلر باز می‌کرد. چوویکوف با عجله به مرکز فرماندهی نیکیتا خروشچف، مشاور ارشد استالین، در منطقه «یامی» آن طرف ولگا رفت. مدتی در اتاق بود. بیرون که آمد رنگ صورتش تغییر کرده بود. به همراهانش گفت: برویم. خیلی کار داریم. بعد با نیروهایش سوار قایق شد و از رودخانه عبور کرد. به مرکز فرماند‌هی‌اش در «مامایف کرگن» که رسید معطل نکرد. به افرادش گفت: «یا از شهر دفاع می‌کنیم یا در این راه می‌میریم». برخلاف ظاهر عبوسش آدم نسبتاً شوخ‌طبعی بود، ولی آن شب جدیت از سر و رویش می‌بارید. به فرماندهان جناح‌های مختلف سپاهش دستور داد لازم نیست از او اجازه بگیرند؛ هرکس را که ترسید و خواست عقب‌نشینی کند سریع اعدام کنند. می‌دانست تنها راه نجات استالینگراد یک چیز است: ایستادگی و بس.

واسیلی ایوانوویچ چوویکوف 12 فوریه 1900 در استان تولا نزدیک مسکو به دنیا آمد. در جریان انقلاب روسیه 1917 به ارتش سرخ پیوست. در ابتدا افسری ساده بود، ولی گذر زمان نشان داد برای ساده ماندن به دنیا نیامده است چون خیلی زود به فرماندهی بخش‌های مختلف ارتش رسید.

هنوز چیزی از شروع نبردها برای آزاد کردن استالینگراد نگذشته بود که اگزمای شدید پوستی سراغ چوویکوف آمد. مجبور بود بیشتر وقت‌ها دست‌هایش را با باند ببندد. ولی او که دهقان‌زاده‌ای از نسل کارگری شوروی بود به زندگی در شرایط سخت عادت داشت. مشکلات چندان نمی‌توانستند سستش کنند. همین هم بود که شجاعت و حس میهن‌پرستی او به نیروهایش هم منتقل شده بود. آنها به یقین رسیده بودند با اجرای فرمان‌های فرمانده چوویکوف، می‌توانند مناطق ازدست‌رفته را دوباره از چنگ دشمن درآورند.

سرمای زمستان رمق آلمانی‌ها را گرفته بود، اما چوویکوف می‌دانست اگر بخواهد دست روی دست بگذارد، آنها مثل آب خوردن از روی جنازه استالینگراد رد خواهند شد؛ چوویکوف قبل از شروع نبرد به نیروهای زیادی آموزش نظامی داده بود، ولی خوب می‌دانست آنجا دیگر «آکادمی نظامی برونز» نیست که بشود با آزمون و خطا کار را پیش برد: اشتباه اول می‌تواند اشتباه آخر باشد.

جنگ پرنوسانی بود. هر لحظه اتفاقی می‌افتاد، اما چوویکوف به‌خوبی می‌دانست باید «سریع و برق‌آسا» به آلمانی‌ها ضربه بزند؛ همان شیوه‌ای که به آنها کمک کرده بود موانع پیش رویشان را در استپ‌های روسیه جارو کنند و جلو بیایند. استراتژیست ماهری هم بود. درست مثل همتای آلمانی‌اش پائولوس. برای آلمانی‌ها نقشه‌ای داشت که خوابش را هم نمی‌دیدند. به نیروهایش می‌گفت: «آلمانی‌ها را بغل کنید». از آنها می‌خواست تا جایی که می‌توانند به نازی‌ها نزدیک شوند. دستور او برای سربازان روس عجیب بود. این کار در ظاهر بیشتر شبیه خودکشی بود، ولی وقتی از نیت زیرکانه فرمانده‌شان باخبر شدند فهمیدند چه فکر بکری کرده است: نزدیک شدن به سپاه ششم باعث می‌شد حجم آتش توپخانه و بمباران جنگنده‌های نیروی هوایی آلمان (لوفت‌وافه) از ترس کشتن نیروهای خودشان کم شود. مطمئن بود آلمانی‌ها زیر بار چنین ننگی نمی‌روند. می‌خواست از شیوه «بمباران گسترده» آلمان‌ها علیه خودشان استفاده کند. اما برای دشمنش سورپریزهای دیگری هم داشت. به افرادش دستور داد در نقاط حساسی مثل شمال استالینگراد، محل کارخانه‌های تراکتورسازی و تولید تسلیحات، تانک‌های آلمانی را وارد «کانال دفاعی ضدتانک» کنند. روس‌ها باید فضا را برای پیشروی پنزرهای آلمانی باز می‌گذاشتند تا آنها با خیالی آسوده پیش بیایند. بعد هم که آنها در آن سرگردانی گیر می‌افتادند با قدرت توپخانه و کوکتل‌مولوتف خوب از خجالتشان درمی‌آمدند. نقشه چوویکوف این بود؛ طعمه باید با پای خودش به دام بیفتد!

چوویکوف روی «حملات غافلگیرکننده شبانه» هم تأکید زیادی داشت. می‌دانست آلمانی‌ها شهر را خوب نمی‌شناسند و نیروهای او می‌توانند از تاریکی شب برای شبیخون زدن به آنها نهایت استفاده را ببرند. راهبردهای بی‌نظیر چوویکوف تمامی نداشتند. او به واحدهای توپخانه‌اش دستور داد در کرانه شرقی ولگا مستقر شوند. این کار دو فایده داشت؛ کار مهمات‌رسانی به آنها آسان و سریع‌تر صورت می‌گرفت و سپاه 62 هم می‌توانست آلمانی‌ها را با آتش بی‌وقفه توپخانه زمینگیر کند.

برتری سپاه 62 ادامه داشت تا اینکه حمله سنگین آلمانی‌ها از 14 تا 27 سپتامبر 1942 شوکی اساسی به چوویکوف وارد کرد؛ شوکی آن‌قدر سنگین که او مجبور شد نیروهایش را بردارد و با عقب‌نشینی سریع از مامایف، آنها را به منطقه «ساریتسا جورج» ببرد. وقتی به محل امن رسید به افرادش گفت: «اگر آنها یک حمله دیگر این چنینی بکنند کارمان تمام است. می‌رویم آن طرف ولگا!».

غرش جنگ تا هفته دوم اکتبر 1942 ساکت شد، اما از نظر چوویکوف این آرامش قبل از توفان بود. او حدس می‌زد که نازی‌ها می‌خواهند یک حمله درست و حسابی ترتیب دهند. برای همین با وجود ریسک زیادی که این کار داشت نیروهایش را به بخش صنعتی شهر در شمال برد تا کمین کنند و به موقع دمار از روزگار نازی‌ها درآورند. حدسش درست بود و ریسکش جواب داد.

19 نوامبر 1942 روزی به یاد ماندنی برای چوویکوف بود، چون نیروهایش توانستند در عملیات اورانوس، سپاه ششم آلمان را که امید اول هیتلر برای فتح استالینگراد و ورود به روسیه بود محاصره کنند. عملیات با رمز «آژیر خطر» شروع شد و روس‌ها در همان اول ماجرا 80 دقیقه تمام وجب به وجب مواضع آلمانی‌ها را بمباران کردند. بعد هم نیروهای پیاده به راه افتادند. سربازان ورماخت که از شدت سرما و گرسنگی به هیچ چیز جز پیدا کردن غذا و سرپناهی گرم فکر نمی‌کردند وقتی فهمیدند محاصره شده‌اند که دیر شده بود. سپاه ششم و بیشتر یگان‌های سپاه چهارم پنزر که به دستور هیتلر باید «دژ استالینگراد» را درست می‌کردند و برابر روس‌ها می‌ایستادند، در مدت سه روز کنترل شهر را از دست دادند و مجبور شدند دست‌هایشان را به نشانه تسلیم بالا ببرند. 250 هزار سرباز آلمانی در یک منطقه 40 در 50 کیلومتری گیر افتادند و 100 تانک، 2200 توپ و 10 هزار کامیون نفربر و حمل تجهیزات به دست روس‌ها افتاد.

این یک موفقیت بزرگ بود. با از پا درآمدن پائولوس و مردانش جنگ روی خوشش را به روس‌ها نشان داد. از آن تاریخ آنها توانستند قدم به قدم پیش بروند، آلمانی‌ها را اسیر کنند و شهرشان را پس بگیرند. این شکست نه تنها هیتلر را از رسیدن به چاه‌های نفت قفقاز، سرزمین‌های حاصلخیز اوکراین، منطقه صنعتی پایین رودخانه دنیپر و گسترش نفوذ نازی‌ها در جهان باز داشت، بلکه راه روس‌ها را برای فتح برلین هموار کرد. استالین خیلی به فرماندهانی مثل چوویکوف مدیون بود.

شگفتی بزرگی که چوویکوف در استالینگراد به وجود آورد باعث شد او در سال‌های 1944 و 1945 جایزه «قهرمان اتحاد جماهیر شوروی»، « انجمن لنین» و « انجمن ستاره سرخ» را ببرد. چوویکوف اولین نفری بود که از مرگ هیتلر باخبر شد و آن را به استالین مژده داد. او در 11 مارس 1955 به درجه «مارشال شوروی» ارتقا یافت.

چوویکوف پس از پایان جنگ دوم جهانی، نسبت به کسانی که در استالینگراد جانشان را فدا کرده بودند احساس دین می‌کرد. برای همین، به کمیته طراحی مجموعه یادبود جنگ استالینگراد در مامایف کرگن پیوست. خواست جایی را بسازد که وقتی یک روسی برای دیدنش به آنجا می‌رود، بی‌تفاوت از کنارش رد نشود تا فقط چند عکس یادگاری بگیرد؛ خواست مردمش بدانند استالینگراد یا ولگوگراد امروزی‌شان طعمه‌ای بوده که آنها از دهان شکارچی بیرون کشیده‌اند. وقتی چوویکوف در 18 مارس 1982 در سن 82 سالگی از دنیا رفت، تنها سپهدار ارتش سرخ بود که در مسکو خاکش نکردند. قبر او کنار تپه مامایف است. همان‌جایی که سخت‌ترین نبردهایش را با آلمانی‌ها تجربه کرد.

چوویکوف پس از پایان جنگ‌های جهانی چند کتاب با موضوع جنگ نوشت که «آغاز راه؛ داستان نبرد استالینگراد»، «از ولگا تا سرخوشی» و «180 روز زیر آتش دفاع» از برجسته‌ترین و خواندنی‌ترین آنهاست. او در این کتاب‌ها خاطراتش را از روزها و شب‌های سخت استالینگراد تعریف کرده است.


تقابل جنگ افزار

http://8pic.ir/images/9bi62s986z95y0fjzb.jpg

*موتورسیکلت‌های بی.ام.و

آر71‌های آلمانی موتورهایی با 213 سانتی‌متر طول، 5/81 سانتی‌متر عرض و 187 کیلوگرم وزن بودند که می‌توانستند سه نفر را، دو نفر روی خود موتور و یکی درون کابین کناری، سریع از جایی به جای دیگر ببرند. باک سوخت این موتورها 14 لیتر گنجایش داشت، مصرف سوختشان 5/4 لیتر در هر 100 کیلومتر بود و ساخت هر کدامش برای آلمانی‌ها 1085 دلار آب می‌خورد.قدرت مانور زیاد و سرعت 105 کیلومتر در ساعتی این موتورها در نبرد استالینگراد خیلی به درد آلمانی‌ها خورد؛ البته فقط تا پیش از فرا رسیدن زمستان! با شروع فصل سرما و ناهموار شدن جاده‌های «شهر استالین»، چرخ‌های لاستیکی این موتورها به بزرگ‌ترین عیب آنها تبدیل شد. بارش یک روز باران مداوم کافی بود تا زحمت بیرون کشیدن این موتورها از گل و لای هم به باقی بدبختی‌های سربازان آلمانی اضافه شود.

http://8pic.ir/images/day9pn9p4ho63u4bz9.jpg

*خودروی فولکس واگن-  مدل 82

ده سالی پیش از رسیدن آلمان به مرزهای شوروی و لشکرکشی هیتلر به آنجا، یعنی در سال 1933، هیتلر دستور داد ماشینی بسازند که برای دو نفر آدم بالغ و سه تا بچه جا داشته باشد و سرعتش هم 100 کیلومتر در ساعت باشد. این دستور دیکتاتور در راستای طرح «پس‌انداز گسترده» بود. آن روزها متوسط درآمد هر آلمانی 32 مارک (22 دلار) در ماه بود. طبق این طرح، هیتلر از مردم آلمان می‌خواست اگر می‌خواهند سوار چنین ماشینی بشوند کافی است 5 مارک در هفته پس‌انداز کنند. 22 جون 1934 دکتر فردیناند پورشه، طراح استثنایی اتومبیل‌هایی مثل مرسدس بنز 170 پذیرفت که «ماشین مردم» را برای دیکتاتور بسازد. صرفه‌جویی در سوخت، کاربری آسان، انعطاف‌پذیری، صرفه اقتصادی و از همه مهم‌تر، سازگاری با آب و هوای فوق‌العاده سرد یا گرم، از ویژگی‌های ماشین بود. 336 هزار نفر از مردم آلمان دعوت پیشوا   را پذیرفتند، هرچند تا پیش از شروع جنگ دوم جهانی در سال 1939، رنگ یک اتومبیلش را هم ندیدند. فقط در 20 آوریل 1938 پورشه به مناسبت 49 ساله شدن هیتلر، یک فولکس واگن به او هدیه داد. شرایط متفاوت حاکم بر جنگ جهانی دوم باعث پدید آمدن تغییراتی اساسی در ماشین‌های جنگی شد. آنجا بود که آلمان تولید فولکس واگن مدل 82 یا «ماشین سطلی» را شروع کرد. شرایط سخت جنگ، پورشه را واداشت ماشینی بسازد که 550 کیلوگرم بیشتر وزن نداشته باشد تا با سوار شدن افراد و تجهیزات، خیلی سنگین نشود. چنین ماشینی طبیعتا باید بدنه‌ای قوی می‌داشت و 41 سانتی‌متر هم از روی زمین بلند می‌شد. تولید انبوه ماشین از فوریه 1940 شروع شد. سبکی آن مایه تعجب حتی سازندگانش شد: «بیتل» - اسمی که روی ماشین گذاشته بودند و به معنی سوسک است - ‌مثل سورتمه سر می‌خورد و برایش فرقی نمی‌کرد روی برف راه می‌رود یا شن یا حتی گل. می‌توانست تا 90 کیلومتر در ساعت سرعت بگیرد و نداشتن رادیاتور به آن کمک می‌کرد هنگام برخورد ترکش و گلوله دشمن خراب نشود. در گرما با هوا خنک می‌شد و در سرما هم یخ نمی‌زد.

http://8pic.ir/images/y16rvn9kuv3j4kf4wad6.jpg

*موشک‌انداز کاتیوشا

کاتیوشا اسم مصغر نام دخترانه «یکاترینا» یا همان کاترین در زبان روسی است. مقامات نظامی شوروی به دلایل نامعلوم امنیتی، جز کد رمز K، نام دیگری روی این موشک‌انداز نگذاشتند ولی ترانه‌ای که ورد زبان سربازان روسی بود اسم این موشک‌انداز را برای همیشه «کاتیوشا» گذاشت. ترانه درباره دختری بود که در انتظار بازگشت محبوبش از جبهه ‌است. البته شباهت لوله‌های پرتاب‌کننده راکت و صدایی که هنگام شلیک از کاتیوشا تولید می‌شد باعث شد نیروهای آلمان آن را به اسمی صدا کنند که به فارسی معنی «ارگ استالین» می‌دهد.کاتیوشا ارگ ثابت روس‌ها برای نواختن موسیقی جنگ در جبهه‌های مختلف نبرد استالینگراد بود. هرچند آن روزها دقت چندان بالایی نداشت و تنها به درد بمباران گسترده یک منطقه و جا گذاشتن تأثیر روانی خردکننده روی دشمن می‌خورد  اما از تجهیزاتی بود که وجودش باعث کندی پیشروی سربازان نیروی زمینی آلمانی (ورماخت) شد. کاتیوشاها 8/1 متر طول و یک کلاهک 22 کیلویی پر از مواد منفجره داشتند. پرتاب همزمان 48 کاتیوشا می‌توانست دامی مرگبار برای سربازان آلمانی‌ای پهن کند که 5 کیلومتر آن طرف‌تر در فکر پیشروی بودند. 

http://8pic.ir/images/kkqtscagwzvwaoizlfnb.jpg

*بمب‌افکن‌های استوکا
وقتی ارتش ششم آلمان روس‌ها را در 1000 متر مربع جا در کرانه غربی رودخانه ولگا محاصره کرد، 1208 استوکا مثل اجل معلق سر وقت این افراد رسیدند. آنها تا مدت‌ها هر روز 500 سورتی پرواز داشتند که هر کدامش کلی خسارت به روس‌ها وارد می‌کرد. ولی در ادامه جنگ و با  بیشتر شدن برتری نیروی هوایی شوروی، استوکاها کم‌کم سلطه هوایی‌شان را از دست دادند، طوری که آسیب‌پذیری‌شان در برابر حمله جنگنده‌های روس کاملا مشخص شد. نبود فرودگاه کافی در خاک روسیه هم به این عامل اضافه شد تا گذشت هر یک روز در سه‌ماهه پایانی جنگ برای خلبان‌های استوکاها مثل کابوس باشد.

http://8pic.ir/images/s83c5n0cx8mp6v27aff.jpg

*نفربر یدک‌کش وروشیلووت

 این نفربر 20/6 طول، 35/2 عرض و 74/2 ارتفاع داشت و می‌توانست 19 نفر (3 نفر داخل کابین و 16 نفر روی اتاقک پشت) را با سرعت 36 کیلومتر در ساعت حمل کند. بهره‌گیری از شنی تانک T24 به این نفربر 15 تنی کمک می‌کرد بدون هیچ مشکلی از ناهموارترین مناطق میدان جنگ عبور کند. وُروشیلووِت‌ها فایده دیگری هم داشتند؛ روس‌ها 3 تن تجهیزات سنگین توپخانه را به آن وصل می‌کردند تا این یدک‌کش به‌راحتی آن را به هرجا که مناسب می‌دیدند ببرد.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.